سبد من

وبلاگ

بسته بندی دوچرخه در یک رعد و برق یک فرایند طراوت بخش از زندگی واقعی است

بسته بندی دوچرخه در یک رعد و برق طراوت تازه ای از زندگی واقعی است

نایلون نارنجی و بژ تخیل و پیشگویی من را پر کرد ، حتی در اواخر بعد از ظهر آرام و ملایم با یک درخشش درخشان نقطه گذاری شد. من قبلاً به داخل چادرمان خیره شده بودم اما با تمام حواس مختلف خود به آنچه در خارج اتفاق می افتاد تمرکز می کردم و نمی توانستم ببینم.

من با شمردن ثانیه ها بین صاعقه و رعد و برق ، وضعیت رعد و برق را محاسبه کردم. طولی نکشید ، در نتیجه رعد و برق با صدای بلند ما را فوراً دور از رعد و برق دور ما دور زد.

ظاهراً اینگونه سفر می کنیم.

من و شوهرم هفته ها با دقت تمام آماده سفر دوچرخه سواری خود شدیم. ما تعدادی از موقعیت ها و اقدامات را تهیه کردیم ، سفارش را از طریق وانت کناری در Fred Meyer درست در اینجا ارائه می دهیم. یک سفارش تحت وب برای REI وجود دارد.

برنامه ریزی یک سفر کاملاً منطقی خارج از زمان COVID-19 طاقت فرسا است. با این حال می دانستیم که برای مدت زمان دور ارزشش را خواهد داشت. ما به دلیل شروع همه گیری از خانه خارج نشده ایم و این شلیک ما در چند روز و شب در داخل کوه است.

ما می توانستیم دوچرخه هایمان را با چمدان های مختلف پر از وسایل چادر ، آب و وعده های غذایی بارگیری کنیم. ساعت چهارم ابتدایی در مسیر حرکت رستاخیز از کوپر تاچ داون چالش هایی را به همراه داشت. من دوچرخه ام را دوست دارم انجام میدهم. اما مطمئناً این یک دوچرخه لاستیکی چربی 5 ساله Salsa Mukluk است ، که نشان می دهد برای هر 12 ماه گذشته از زمانی که آن را خریداری کرده ام ، ممکن است یک دوچرخه سبک وزن دیگر نیز در بازار وجود داشته باشد.

من استقامت کردم - این همان چیزی است که برای آن ثبت نام کرده بودیم ، و قبلاً در دوچرخه سواری سخت دلخوش بودم. با این وجود بخشهای زیادی از دوچرخه سواری وجود دارد که من چرخهای سنگین خود را به سمت کوهها دور می کنم.

تمام دوچرخه های هاروی برای چادرنشینی ، پر از تیرهای چادر نارنجی ، نزدیک به دریاچه قزل آلا بسته بندی شده است. هاروی توصیه می کند که تیرها را کاملاً باند لاستیکی ببندید تا اینکه آنها را روی دوچرخه ببندید. (تصویر از آلی هاروی)

روز دوم عادت داشتم حداقل در بخشهای ساده و ساده مسیریاب شوم. ما یک اردوگاه زیبا را در یک قسمت کم ارتفاع از کوه های آلپ کشف کردیم که در کوهستان قرار دارد. روز آبی درخشان و گرمای نامشخص بود. اردوگاه ما با مسیری کوتاه از مسیر اصلی ، در کنار چمنزارها و انبوهی از بوته ها با یک مسیر اصلی در داخل قرار گرفته بود که به نظر می رسید کشف آن از کودکی لذتبخش خواهد بود.

اولین اقدام ما ترتیب چادر بود. ما تیرها و مواد را از گونی ها و دکل های مختلف روی دوچرخه های خود می کشیدیم. در حالی که او به طور دسته جمعی بر روی تیرها کلیک می کرد ، شوهر من پرسشی را درخواست کرد که برای باقی مانده از ظهر لحن تعیین می کند: "مکان قطب مرکزی است؟"

قطب میانی ، چون معلوم شد ، در مسیری ناهموار از یک مایل یا در پشت سر ما بود ، جایی که از لبه الاستیک دوچرخه من بیرون زده بود ، اما در واقع ما این را بعدا نمی دانستیم.

من ساعت بعدی را پشت سر گذاشتم و یک تیر موقت چادر را از چوبی که در جایگاه بوته ها کشف کرده بودم ، سفید کردم ، در حالی که شوهرم مسیر ما را بازپس گرفت. خوشبختانه ، او قطب نارنجی درخشان را خیلی سریع کشف کرد و دوباره همانطور که قبلا سعی می کردم چادر بزنم دوباره به داخل اردوگاه غلتید.

ما در مقابل ، ارتباط ناچیز خم شده من با قطب شماره استاندارد را قبول می کنیم و توافق کردیم که هیچ مسابقه ای وجود نخواهد داشت. چادر بالا رفت و جمع شد.

بعداً ، وقتی فهمید که ابرهای جمع شده در کوهستان چیزی بیشتر از یک طوفان استاندارد است ، من فکر کردم که چوب خمیده آرنج به سختی چادر را از قبل نگه داشته است. احساس می کردم که دقیقاً چقدر خوشبخت بوده ایم و به دنبال آن قطب کمبود بوده ایم.

عجیب بود. در یک جنبه از ما ، آسمان آبی درخشان و گرما بود و توندرا بی تجربه و پرتحرک ما و ما را روشن می کرد. از جنبه مخالف ، آسمان چنان بنفش کبود شده بود که من از دیدن آن از خانه خود نگران شده ام ، و به هیچ وجه افکار یک اردوگاه آلپی نیست.

صدای رعد و برق ضعیفی شنیدیم. شلوار بارانی و بارانی ادامه داشت. صرفاً به دلیل این که صدای بلند داستانی باد اردوگاه ما را فرا گرفت و موج اصلی باران را وارد کرد ، ما آن را به جای بوته ها رساندیم. در آنجا هیچ پایه چادر فلزی وجود ندارد ، ما فهمیدیم ، و بوته ها بالای آن یکسان بوده اند. ما بلندترین عامل نخواهیم بود و از باران پناه می گیریم.

بعد از طوفان در قیامت حرکت کنید. (تصویر وس هاسکینز)

با استفاده از شاخه ها ممکن است باد را ببینیم که پرده های باران را بیش از حد در آسمان فشار می دهد ، و به طور چشمگیری قبل از یک کوه نزدیک به اطراف جاروب می کند. باد سوزن های کاج قهوه ای را در سراسر دامان ما می زد. انگار پایین بودیم و به سوزن هایی که از بوته های بی جان بر روی ما غلت زده اند نگاه می کنیم. این پس از آن است که متوجه علامت های سوخته شده در قسمت پشتی تنه ها و ریشه های بدون پوشش در سراسر خود شدیم.

رعد و برق بسیار نزدیکتر بود. این یک گفتگوی واقعاً سریع بود که توسط انتخاب پذیرفته شد. از ایستادن بوشها فرار کردیم و باران طغیانگر را به چادر انداختیم.

قلب من قلبم تپش می زد و این بار نه از پیاده روی-دوچرخه.

ساعتی بعد در چادر نشسته ، به صدای رعد و برق گوش می دهم و برق رعد و برق را به طرز تحسین برانگیزی در سراسر ما می بینم ، من تأمل دلپذیر و مضطرب اضطراب در مورد وسیله امنیتی را داشتم. اگر چاره ای داشته باشم نمی توانم بگویم من این تخصص را انتخاب می کردم. اما سرانجام طوفان از بین رفت. پس از باز کردن مگس چادر ، ما به یک شب طلایی ملایم که باعث چرند علفزار شد ، با نور کم خورشید و بی تجربه و زرد درخشیدیم.

دوچرخه های ما با قدرت شسته شده بودند (حداقل از یک جنبه). ما زنده بودیم اکنون من یادآور هیجان و نگرانی الکتریکی هستم ، در چادر نشسته ام ، و توسط احساس گرما از آلودگی و بقا پذیرفته شده است. این حسی است که من در این دوره بعدی از ذهنیت که در زمستان طولانی مدت کم است ، انجام می دهم.

یک سفر سنتی؟ نه. با این وجود شاید کاملاً تا این زمان از زندگی ما اندازه گیری شود.

آلی هاروی در پالمر زندگی می کند و در Southcentral آلاسکا اجرا می کند.

[به دلیل حجم بالای نظرات که نیاز به تعدیل دارد ، ما در بسیاری از مقالات خود به طور موقت نظرات را غیرفعال می کنیم تا ویراستاران بتوانند روی بحران کورنو ویروس و سایر پوشش ها تمرکز کنند. ما شما را به نوشتن دعوت می کنیم نامه ای به سردبیر or مستقیم برسید اگر می خواهید در مورد مقاله خاصی با ما ارتباط برقرار کنید. با تشکر.]

قبلی:

بعد:

پاسخ دهید

سه × 2 =

ارز خود را انتخاب کنید
دلار آمریکاایالات متحده (دلار آمریکا)